قاتل مجازی!
دوپارتی
«قاتلمجازی»
جونگکوک:با کمال میل! ولی بعد از حرفت دیگه راه برگشتی وجود نداره بیب!(نیشخند)
لیا:ببینم میتونی یه کاری کنی که التماست کنم؟
جونگکوک لیا رو کشوند سمته یه اتاق vip و...
(خودتون میدونید دیگه؟!🤲🏻☠️)
همونطور که روش خیمه زده بود لب زد...
جونگکوک: اماده ای؟
لیا: تو که کاره اصلی رو کردی! دیگه برای چی باید اماده باشم!؟(گیج)
جونگکوک: گفتم که،دیگه راهه برگشتی وجود نداره دارلینگ!(چشمک)
بعد از جمله اخرش اسلحه رو برداشت و به قلب دخترک شلیک کرد...
به تن بی جون دختر نگاه کرد،و بلند شد لباساشو پوشید و از اتاق رفت بیرون
جونگکوک:خودت میدونی چیکار کنی دیگه!؟(روبه بادیگارد)
بادیگارد: بله ارباب!(تعظیم)
از بار اومد بیرون و رفت سمت ون مشکیش و سوار شد
جونگکوک:حرکت کن!چند جا دیگه قرار دارم؛(نیشخند و سیگار رو گزاشت رو لبش)
پایان.
«بهقلممیا»
نظرتون رو کامنت کنید!😉
حمایت؟
«قاتلمجازی»
جونگکوک:با کمال میل! ولی بعد از حرفت دیگه راه برگشتی وجود نداره بیب!(نیشخند)
لیا:ببینم میتونی یه کاری کنی که التماست کنم؟
جونگکوک لیا رو کشوند سمته یه اتاق vip و...
(خودتون میدونید دیگه؟!🤲🏻☠️)
همونطور که روش خیمه زده بود لب زد...
جونگکوک: اماده ای؟
لیا: تو که کاره اصلی رو کردی! دیگه برای چی باید اماده باشم!؟(گیج)
جونگکوک: گفتم که،دیگه راهه برگشتی وجود نداره دارلینگ!(چشمک)
بعد از جمله اخرش اسلحه رو برداشت و به قلب دخترک شلیک کرد...
به تن بی جون دختر نگاه کرد،و بلند شد لباساشو پوشید و از اتاق رفت بیرون
جونگکوک:خودت میدونی چیکار کنی دیگه!؟(روبه بادیگارد)
بادیگارد: بله ارباب!(تعظیم)
از بار اومد بیرون و رفت سمت ون مشکیش و سوار شد
جونگکوک:حرکت کن!چند جا دیگه قرار دارم؛(نیشخند و سیگار رو گزاشت رو لبش)
پایان.
«بهقلممیا»
نظرتون رو کامنت کنید!😉
حمایت؟
- ۴.۴k
- ۰۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط